يكشنبه 30 ارديبهشت 1403, Sunday 19 May 2024, مصادف با 11 ذی‌القعده 1445
از پنجره همراز به نصف جهان نگاه کنید...
کد خبر: 20441
منتشر شده در پنج شنبه, 18 شهریور 1400 15:34
تعداد دیدگاه: 0
انتشار-«یاد-آوردن-آنچه-هرگز-نبوده»

«یاد آوردن آنچه هرگز نبوده» نوشته کلاریسی لیسپکتور با ترجمه مجید پروانه‌پور در راه انتشار است. به...

«یاد آوردن آنچه هرگز نبوده» نوشته کلاریسی لیسپکتور با ترجمه مجید پروانه‌پور در راه انتشار است.

به گزارش ایسنا، در معرفی نشر نونوشت از این کتاب که از ادبیات داستانی آمریکای لاتین و از زبان و ادبیات پرتغالی ترجمه شده آمده است: کلاریسی لیسپکتور، نویسنده‌ای است که او را همتای کافکا می‌دانند و گامی بلند در نوشتار زنانه برداشته است. این کتاب، مجموعه‌ای از داستانک و جستار و ستون‌نویسی روزنامه‌نگارانه‌ است که بسی فراتر از رویه‌های معمول ژورنالیستی می‌ایستد و راهگشای خوانش داستان‌ها و رمان‌های اوست. کلاریسی لیسپکتور (۱۹۷۷-۱۹۲۰) کار نوشتن را در دهه ۴۰ میلادی و در برزیل آغاز کرد. او یکی از مهم‌ترین زنان نویسنده قرن بیستم است و میراث ادبی‌اش که محصول گلاویز شدن هرروزه ذهن خلاق او با مفاهیمی چون زنانگی، دیگری، خود، شور و اشتیاق، عشق، درد، لذت و تنهایی انسان است آدمی را با ادبیاتی اصیل و سرزنده روبه‌رو می‌کند.

نمونه‌ای از نثر و نوشتار کلاریسی لیسپکتور: ژاندیرا آشپز ماست. اما آشپزی بسیار قوی است. آن‌قدر قوی که غیب‌گوست. یکی از خواهرهایم به دیدنم آمده بود. ژاندیرا وارد اتاق شد، خیلی جدی به او نگاه کرد و بی هیچ مقدمه‌ای گفت: «سفری که خانم چشم به راهش هستند حتماً پیش خواهد آمد، خانم در حال حاضر دارند روزگار بسیار باسعادتی را در زندگی سپری می‌کنند.» و پی از گفتن این کلمات به سرعت از اتاق خارج شد. خواهرم با تعجب نگاهم کرد. من که تا حدی شرمنده شده بودم، با دستانم ژست بی‌رمقی گرفتم انگار بخواهم بگویم کاری از من ساخته نیست و در عین حال داشتم توضیح می‌دادم که: «از قرار معلوم غیب‌گو تشریف دارند.» خواهرم خیلی آرام جواب داد: «که این‌طور. خوب، چه کار می‌شود کرد دیگر، هر زنی همان خدمتکاری گیرش می‌آید که لیاقتش را دارد.

...

از قرار معلوم «اگر من بودم» عصاره بزرگ‌ترین خطری است که در زندگی با آن روبه‌روییم، امکانی برای ورودی نو به دنیایی ناشناخته. با این حال،  از این احساس خلاصی ندارم که سرانجام، پس از آن نخستین دقایق جنون‌آسای وجد و سرخوشی، جهان را تجربه می‌کردیم. شک ندارم که تمام اندوهان این جهان را تجربه می‌کردیم. و اندوهان خودمان را نیز، آن اندوهانی که آموخته‌ایم نادیده‌شان بگیریم. ولی گاه نیز خلسه ناب، آن خوشبختی محض که به ندرت حسش می‌کنیم بر ما چیره می‌شد. صبر کنید، به نظرم همین حالا هم دارم تجربه‌اش می‌کنم، همین حالایی که دارم می‌خندم و همان احساس شرمی را دارم که وقتی به سراغ‌مان می‌آید که با چیزی سرنوشت‌ساز روبه‌رو می‌شویم.

انتهای پیام

نوشتن دیدگاه