پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403, Thursday 25 April 2024, مصادف با 16 شوال 1445
از پنجره همراز به نصف جهان نگاه کنید...
کد خبر: 3531
منتشر شده در دوشنبه, 12 مهر 1395 10:12
تعداد دیدگاه: 0

اینکه آزادی‌خواه باشی، مسلمان باشی، شیعه باشی، ایرانی باشی و آذری باشی هر یک به‌خودی خود کافی است تا ارادت خاصی به پرچمدار کربلا حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) داشته باشی.

 به گزارش پایگاه خبری تحلیلی به نقل از همشهری، حال اگر علاوه بر تمامي اين ويژگي‌ها، خودت هم به افتخار خادمي حرم آن حضرت درآيي لياقتي است كه ظاهرا از ميان ميليون‌ها ايراني شيفته، فقط نصيب حاج‌آقا مولايي شده است. نام اصلي‌اش قاسم جعفرزاده است. 66سال دارد و در اصل ساكن تبريز است. با وجود آنكه دو پسر و يك دختر دارد بيشتر وقتش را صرف خدمت به حرم حضرت ابوالفضل(ع) مي‌كند. در آستانه‌ماه محرم و درحالي‌كه وي در تدارك انتقال يك كاميون وسايل آشپزخانه از ايران به حرم حضرت براي پذيرايي از زائران بود پاي صحبت وي نشسته‌ايم.

از چه زماني به خدمت اهل‌بيت و حضرت ابوالفضل‌العباس مفتخر شده‌ايد؟
من چند سالي است كه توفيق پيدا كرده‌ام در خدمت و جوار رحمت عمويم حضرت عباس قرار بگيرم. مانند هر فرد ديگري من هم شغل و مسئوليت‌هاي خاص به‌خود را در زندگي داشتم و در جمهوري اسلامي ايران خدمتگزار كوچكي بودم، حدود20سال پيش برنامه‌اي پيش آمد كه به سوريه سفر كنم و به خدمت خانم رقيه بروم و عضويت هيأت امناي حرم حضرت رقيه (س) را عهده‌دار شوم. يكي از افتخاراتم اين است كه من يكي از 5 عضو شوراي توسعه حرم حضرت رقيه باشم. بعد از اتمام توسعه حرم حضرت رقيه و نيز مشاركت در توسعه حرم حضرت‌زينب(س) كه با رخدادهاي سرنگوني رژيم صدام ‌ همزمان شد، همانجا از بي‌بي زينب تقاضا كردم و در حرم ايشان خطاب به ايشان گفتم: «عمه جان! درست است كه من از خدمت به شما سير نمي‌شوم ولي اگر اجازه دهيد من بروم خدمت آقا ابوالفضل‌العباس و به خدمت ايشان بپردازم چون خيلي دوست دارم آنجا خدمت كنم». اين شد كه با اجازه حضرت آمدم.

شبي كه از خانم زينب اجازه گرفتم كه حركت كنم به سمت كربلا، نزديك نماز صبح بود، من توي خواب دو تا خانم را ديدم كه تشريف آوردند يك نامه‌اي را به اسم‌ام به من عنايت فرمودند و گفتند كه امضا كرديم حالا برو به كربلا. زمان حركتم به سوي كربلا دقيقا2 روز بعد از سقوط بغداد بود. از باب‌الصغير در زينبيه سوار ماشين شدم و به سوي كربلا حركت كردم. به محض ورود به كربلا رفتم زيارت آقا سيدالشهداء(ع) تا خدمتشان عرض ادب وتشكر كنم. همانجا بود كه با يك آقايي برخورد كردم، مستقيما و بدون هيچ مقدمه‌اي به من گفت چرا ديروز نيامدي؟ گفتم آقا ماشين نبود فقط دوشنبه‌ها ماشين براي كربلا حركت مي‌كند، به همين‌خاطر دير رسيدم. او از من پرسيد مي‌خواهي در حرم حضرت اباعبدالله‌الحسين(ع) باشي يا خواهان رفتن به حرم حضرت ابوالفضل‌العباس هستي؟ گفتم آقا همه دنيا به حضرت عباس عشق دارند مي‌خواهم به حضرت ابوالفضل خدمت كنم. همانجا دست من را گرفت و به دفتر كليددار حضرت عباس برد. در آن زمان كليددار اين حرم، فردي به نام ‌«ابوحسني» بود، او اكنون بازنشسته شده است. من با اين آقا خدمت ابوحسني رسيديم و به محض ورود او مستقيما با كليددار حرم وارد صحبت شد وگفت‌وگوهايي بين آنها ردوبدل شد. بعد از پايان گفت‌وگويشان آقاي ابوحسني از من پرسيد مي‌خواهي كجا كاركني، كدام قسمت مي‌خواهي كه من بنويسم همانجا مشغول شوي؟

من گفتم آقا من نظافت حرم (كه به عربي مي‌شود‌تنظيف) را مي‌خواهم. مي‌خواهم آنجا كار كنم. ايشان گفتند آنجا نمي‌شود. بعد از آنكه با نخستين تقاضايم مخالفت شد. گفتم اگر نظافت نمي‌شود اجازه بدهيد بروم كفشداري در آنجا به زائرين آقا خدمت كنم. ابوحسني چند لحظه‌اي فكر كرد بعد روي كاغذ مطالبي نوشت و من آمدم كفشداري و8 سال افتخار كفشداري باب‌ام‌البنين را پيدا كردم، بعد از آن در علقمه در كفشداري شماره 7مشغول شدم. بعد از آن هم همزمان با توسعه حرم به من دستور دادند كه هر‌ماه احتياجات حرم را از ايران منتقل كنم كه من اطاعت كردم. هم‌اكنون هم چند سالي است كه در قسمت تداركات حرم حضرت ابوالفضل‌العباس و بقيه حرم‌ها به‌طور كاملا داوطلبانه و افتخاري مشغول هستم.

از آن آقا كه شما را معرفي كرده بود خبر داريد؟
آن مرد سيدبزرگواري بود كه فقط همان روز ديدمش و با وجود آنكه سال‌هاست در كربلا و در حرم هستم اما هرگز ديگر او را ملاقات نكردم. اما ابوحسني در قيد حيات هستند.

همه، چه در كربلا و چه در ايران شما را به نام خانوادگي مولايي مي‌شناسند اما ظاهرا نام شما چيز ديگري است؟
من به شيعه‌بودن خود افتخار مي‌كنم ودر هر آن و لحظه‌اي مولايم علي(ع) را صدا مي‌كنم. از اين‌رو وقتي در دوره بازسازي حرم خانم رقيه در سوريه بودم مثلا در زماني كه از بازار حميديه رد مي‌شدم، ورد زبانم «يامولاعلي» بود. همچنين وقتي در حرم حضرت رقيه(س)، حضرت زينب(س) يا بعد از آن در حرم حضرت عباس(ع) مشغول شدم فقط و فقط يا مولا علي مي‌گفتم. همين امر باعث شد كه در ميان مردم به حاجي مولا يا مولايي معروف شوم و اين لقب روي من مانده است.

حالا چرا خادمي حرم حضرت عباس، اين همه حرم مگر بقيه ائمه يا بقاع متبركه در ايران نمي‌توانست همان هدف را محقق سازد؟
همه حرم‌ها عزيز هستند، اما اينجا يك مقام خاص و ماورايي دارد، ايشان باب‌الحوائج هستند، عشق خاصي به ايشان وجود دارد، حتي خداوند هم به ايشان جايگاه خاصي داده‌اند، ايشان حضرت ابوالفضل هستند.

حاج آقا! نخستين باري كه پشت كفشداري حضرت عباس ايستاديد چه احساسي داشتيد؟ از آن روز براي ما بگوييد.
انگار كه دنيا را به من داده باشند. هيچ‌چيز به سطح آن احساس نمي‌رسد كه بتوانم آن لحظات را به آن تشبيه كنم. آنقدر در خود اشتياق مي‌ديدم كه يكه و تنها شب تا صبح خدمت مي‌كردم. البته سن وسالم هم كمتر از اين بود وتوان و بنيه جسماني بيشتري داشتم. وقتي برادران كفشدار عراقي شب‌ها به خانه مي‌رفتند، خدا شاهد است كه من از شب تا صبح به‌تنهايي كفش‌هاي مهمانان عزيز را تحويل مي‌گرفتم و روزهاي متوالي هر شب تا صبح اين كار تكرار مي‌شد. تنها كفشداري كه در ساعات شب تا سحر باز بود، كفشداري باب‌ام‌البنين بود كه من در آن مشغول خدمت بودم. در هر لحظه از آن لحظات به‌خود افتخار مي‌كردم و مي‌باليدم كه كفش‌هاي مهمانان آقا ابوالفضل را تحويل مي‌گيرم و در خدمت آقاي خويش هستم.

چه زماني به خانواده مي‌رسيد، مشكلي از اين لحاظ پيدا نكرده‌ايد؟
خانواده‌ام در تبريز زندگي مي‌كنند. درست است كه بقيه اعضاي خانواده‌ام خادم نيستند، اما به هر شكل بركات اين خدمتگزاري در خانواده‌ام هم قابل مشاهده است. بحمدالله فرزندان صالحي دارم، اهل و عيال هم صالح هستند- آنكس كه تو را شناخت جان را چه كند، فرزند و عيال و خانمان را چه كند- من عاشق اين بزرگوار هستم. چه كنم، اين عشقي است كه من دارم. خانواده هم اعتراضي ندارند، من همانطور كه به شما گفتم از20 سال پيش تاكنون در اين شرايط زندگي مي‌كنم. در سوريه هم مدت‌ها افتخار كفشداري را داشتم. به هر شكل خانواده ما هم جزو اين ملت است؛ ملتي كه به اهل‌بيت(ع) ارادت خاصي دارد. همين كه من تنها ايراني خادم حضرت ابوالفضل هستم خود عنايتي بزرگ الهي وكرامت سرشار از عطوفت اهل‌بيت است كه به من و خانواده‌ام شده است. به ياد دارم براي توسعه حرم حضرت رقيه(س) در آن زمان نيازمند پول براي خريد خانه‌هاي اطراف حرم شديم. خداوند از حسينيان آذربايجان و تهران راضي باشد كه ظرف چهار تا پنج روز و تنها با يك تلفن چند ميليارد تومان به‌حساب مربوطه ريختند و اين امر محقق شد.

تا به حال خانواده را هم به همراه خود به كربلا برده‌ايد‌؟
بله بارها به همراه من به زيارت آمده‌اند. بايد در اينجا از كربلايي‌هايي كه طي اين چند سال ميزبان من و خانواده‌ام بودند تشكر و قدرداني كنم.

آقاي مولايي مي‌گويند شما ماهي يك يا چندبار مسير تبريز تا كربلا را طي مي‌كنيد. واقعا دشوار نيست كه اين همه مسافت را با همه مشكلاتش بپيماييد؟
(با خنده) عزيز من اين همان عشقي است كه از آن برايتان سخن گفتم. اين عشق صرفا متعلق به من نيست. من چند سالي است كه امانتدار عشق مردم ايران هم هستم، هربار در بازگشت از ايران به كربلا يك يا چند كاميون امانت از نذورات و كمك‌هاي اين مردم را براي قبله‌گاه عشقشان حرم مطهر با خود مي‌برم.

در اين مدت چه كرامت‌هايي از باب الحوائج حضرت ابوالفضل‌العباس با چشم خود مشاهده كرده‌ايد؟
من در طول 15سال حضورم در حرم آقا ابوالفضل‌العباس كرامات و مسائل بسيار زيادي را به چشم خود ديده‌ام كه برخي از آنها را اجازه ندارم بازگو كنم. اما به دو مورد‌ اشاره مي‌كنم. ساعت از يك بعد از نيمه شب گذشته بود كه زائري را به داخل حرم آوردند. اين زائر از بغداد آمده بود، همراهانش او را روي ويلچر آورده بودند. اين فرد و همراهانش مسيحي بودند، يك پتو آوردند در كنار ضريح شريف انداختند، اين جوان را كه مادرزادي فلج بود برداشتند و به داخل برده روي آن پتو خواباندند. من هم به كمك‌كردن به آنها مشغول شدم و با عرض ادب و احترام ويلچر آنها را گرفتم. كفش‌هايشان را در كفشداري قرار دادم و... يك ربع بيشتر نگذشته بود كه صداي‌الله اكبر از كنار ضريح مبارك به آسمان بلند شد. داخل را نگاه كردم ديدم آن جوان كه زير بغلش را گرفته بودند و به داخل برده بودند با پاي خود در حال خارج شدن از آنجاست. خاطره دومي كه مي‌توانم ذكر كنم زماني بود كه من در كفشداري مشغول بودم. بخشي از ديوار صحن مبارك فرو ريخت. اين ديوار حدود 3 متر ارتفاع داشت و آجرهاي آن همگي از آن آجرهاي ضخيمي بود كه در دوره صفوي ساخته شده بودند و هر كدام از آنها بيشتر از 5كيلوگرم وزن داشتند. تمامي اين ديوار تقريبا روي كفشداري افتاد، جايگاه نگهداري كفش‌ها وتقريبا كل كفشداري زير آن از بين رفت. با شنيدن صداي فرو ريختن اين ديوار، مديران حرم شريف، خادمان و زائران به سوي كفشداري كه من در آن ايستاده بودم هراسان دويدند. مي‌شنيدم كه مديران و خادمان فرياد مي‌زدند مولايي زير آوار مانده و مرده است. اما من همچنان ايستاده بودم و خاك‌هايي كه از اين آور بر سر و صورتم ريخته بود را پاك مي‌كردم و خدا را شكر به من هيچ آسيبي نرسيده بود. بعد از آن كفش‌ها را از زير آوار خارج كردم، آنها را پاك كردم و به زوار دادم. در بررسي مديران حرم مشاهده كرديم دقيقا بالاي محلي كه من ايستاده بودم، يك كاشي منقش به نام‌الله همچنان روي ديوار باقي مانده وآن قسمت اصلا فرو نريخته بود. اين هم يكي از كرامات باري تعالي حبيبشان حضرت ابوالفضل‌العباس است كه با وجود فروريختن ديوار هيچ آسيبي به من نرسيد.

هر كسي كه اين گفت‌وگو را مي‌خواند به‌طور حتم اين پرسش در ذهنش مي‌رسد كه چگونه مي‌توان خادم اين حرم‌هاي شريف شد و چرا شما تنها خادم ايراني اين حرم هستيد؟
متأسفانه قانوني در اين حرم‌ها وجود دارد كه فعاليت غيرعراقي‌ها را ممنوع كرده است. من هم شايد به خواست واراده آن حضرات(ع) كه خدمتشان هستم كارم به‌نحوي انجام شد و توفيق خادمي افتخاري اينجا را پيدا كردم كه خود اين كار هم ازجمله كرامات آنها به اينجانب است.

در آستانه تاسوعا و عاشوراي حسيني چه توصيه‌اي به جوانان داريد؟
يا حسين، الحمد‌لله جوانان بسياري را مي‌بينم كه نمازخوان و نماز شب‌خوان هستند. من بعضي وقت‌ها كه به هيئت‌ها مي‌روم شاهد حضور و فعاليت بسياري از جوانان پاكدامن و تحصيلكرده هستم و در نشست‌هاي دور همي با آنها، هميشه مي‌گويم كه محرم‌هايتان را حفظ كنيد. نماز شب بخوانيد، وقتي ناراحت هستيد به جاي انجام كارهاي بيهوده دو ركعت نماز بخوانيد، چند آيه قرآن تلاوت كنيد. شما جوانان پاكي هستيد، سعي كنيد پاكي و پاكدامني خود را حفظ كنيد. پيامبر رحمت صل‌الله عليه وآله وسلم در آن زمان براي شما سلام ودرود فرستاده است. سلمان فارسي از پيامبر اكرم سؤال كرد يا رسول‌الله ما برادر شما نيستيم؟ رسول‌الله فرمودند: شما در كنار من و نزد من هستيد اما در آخرالزمان جوان‌هايي مي‌آيند كه مؤمن وحسيني هستند و براي فرزندم عزاداري مي‌كنند. جوانان برخي از اوقات فراغت خود را به زيارت امامزاده‌ها بروند و در مراسم‌هاي سيدالشهدا شركت كنند، خيمه‌هاي سيدالشهدا را پر كنند و به اين امام همام توسل بجويند.

كرامت هميشگي آقا
من از اين آقاي بزرگوار كرامت‌هاي بسيار زيادي ديده‌ام. فقط در يك بعد خاص از اين كرامت‌ها، حدود 400خانواده مي‌شناسم كه داراي فرزند نمي‌شدند و با لطف حضرت، اكنون طعم پدر و مادربودن را چشيده‌اند. مشخصات تمامي اين خانواده‌ها را در دفتر خاطراتم نوشته‌ام، مردان و زناني كه آمدند اينجا و به من گفتند كه شما پيرغلام اين حرم هستيد به آقا بگوييد به ما هم اولادي بدهد، 7 سال است ازدواج كرده‌ايم، 8 سال است كه ازدواج كرده‌ايم، اما هنوز از اين نعمت بهره‌مند نشده‌ايم... و معمولا هم آقا به اذن خداوند اين عنايت را به آنها مي‌كند.

يك بار زوجي پرسان‌پرسان سراغ مرا مي‌گرفتند. من در آن ساعت در حرم نبودم و در بخش ديگري مشغول به خدمت بودم. آنها پيش من آمدند، مرد به من گفت شما همان مولايي ايراني هستي؟ گفتم بله. او با كمي خجالت رو به من كرد و گفت من سال‌هاست كه ازدواج كرده‌ام. الحمدلله وضع مالي خوبي دارم، مسئوليتي هم در يك سازمان دولتي دارم. همسرم هم خودش پزشك است اما بعد از سال‌ها هنوز بچه‌دار نشده‌ايم. به اينجا آمده‌ايم تا از آقا ابوالفضل اين درخواست را بكنيم. چهره آنها برافروخته و نگران بود، تقريبا ظهر بود، همانجا دو فيش غذاي ضيافتگاه حضرت عباس را از جيبم درآوردم و به آنها گفتم فعلا برويد از بركات ايشان بهره‌مند بشويد بعد از آن بياييد، من در حرم منتظر شما هستم. ساعتي بعد بازگشتند، من در آن لحظه مشغول جاروزدن محوطه جلوي باب‌ام‌البنين بودم. تا آنها را ديدم دست به دعا برداشتم وگفتم يا حضرت عباس عنايتي بفرما تا ايشان سال ديگر دوقلو در دامنشان داشته باشند و ديگر غصه بچه را نخورند. باور كنيد سال بعد از آن، يكي به نزدم آمد با يك بليت هواپيما و مرا از كربلا به تهران و بعد به منزل آنها در شهركي برد تا عنايت خداوندي را به چشم خود ببينم و در جشن آنها شركت كنم.

شور‌ در بين‌الحرمين
از چند روز قبل از آغاز محرم، كار سياه‌كوبي وآماده‌سازي‌ حرم آغاز مي‌شود. با نزديك‌شدن به روزهاي تاسوعا و عاشورا هم تكاپو در آن چندين برابر مي‌شود. خادمين و مسئولين حرم همه نوع فعاليتي براي بهتر برگزارشدن مراسم عزاداري سيد و سالار شهيدان انجام مي‌دهند. به‌طور مثال در يك شب مانده به تاسوعا ما كار فرش‌كردن محوطه حرم و بين‌الحرمين را آغاز مي‌كنيم؛ از باب امام‌علي سلام‌الله‌عليه اين موكت‌كردن آغاز مي‌شود و بعد از پهن‌كردن موكت‌ها روي آن را با نايلون مي‌پوشانيم. عاشورا در كنار بين‌الحرمين حال وهوايي وصف‌ناشدني دارد. غم از جاي‌جاي آن و از در و ديوار مي‌ريزد. هرجا كه نگاه كنيد اشك و آه وگريه و زاري براي مظلوميت سيدجوانان اهل بهشت است. روز شهات سيدالشهدا‌ و اصحابش در اين شهر حال وهوايي دارد كه من زبانم براي توصيفش الكن است. بسياري هم از دلشكستگان در اين گوشه و آن گوشه حرم ايستاده و به‌آرامي گريه مي‌كنند. بسياري از اين دلشكستگان در شب‌هاي تاسوعا و عاشورا حاجت روا شده وحاجت خود را از آقايشان گرفته‌اند. هيئت‌هاي زيادي از اقصي نقاط كشورمان ايران روز تاسوعا و عاشورا را در بين‌الحرمين هستند. بسياري از آنها به من گفته‌اند كه مريض داشته يا خودشان بيمار‌ هستند كه دكترها جوابش كرده‌اند و لحظه‌شماري كرده‌اند تا شب تاسوعا و عاشورا برسد وخود را به كربلا برسانند و شفايشان را از طبيب آنجا يعني حضرت سيدالشهدا‌ و حضرت ابوالفضل العباس بگيرند. چند مورد را من مي‌شناسم كه سال اول براي گرفتن شفا آمدند و سال بعد سالم در مراسم عزاداري تاسوعا و عاشورا حضور پيدا كردند. من بارها به دوستان و اطرافيانم گفتم اينجا (بين الحرمين) بهشت است و اين حرم‌ها شبيه كاخ‌هاي بهشت هستند. حقيقتا بايد از تمامي كساني كه زمينه اين حضور و خدمت‌رساني را به زائران فراهم مي‌كنند تشكر و قدرداني كرد.

نوشتن دیدگاه