جمعه 31 فروردين 1403, Friday 19 April 2024, مصادف با 10 شوال 1445
از پنجره همراز به نصف جهان نگاه کنید...
کد خبر: 3459
منتشر شده در پنج شنبه, 25 شهریور 1395 09:44
تعداد دیدگاه: 0
گفت‌وگو با حسام‌الدین سراج درباره شرایط امروز موسیقی؛

حسام‌الدین سراج خواننده‌ای است که در زمینه موسیقی عرفانی، ادبیات و شعر فارسی و موسیقی ایرانی دستی بر آتش دارد. او موضعی در قبال موسیقی کلاسیک غربی و بالاخص ارکستر سمفونیک ندارد.

 به گزارش پایگاه خبری تحلیلی همراز به نقل از شهروند، این نوازنده سنتور و سه‌تار، انزوای موسیقی مقامی و بی‌مهری به موسیقی نواحی را چندان مرتبط با هزینه‌های گزاف برای موسیقی ارکسترال نمی‌داند و حتی وجود این نوع از موسیقی را لازم نیز می‌داند. سراج اعتقاد دارد اشاعه بی‌رویه موسیقی پاپ در رادیو و تلویزیون و توجه بیش از حد مدیران فرهنگی به این نوع از موسیقی سبب شده موسیقی سنتی و نواحی کم‌کم به دست فراموشی سپرده شود و نسل جوان با فواصل و نیم‌پرده‌های موسیقی ایرانی ناآشنا باشد. گفت‌وگوی «شهروند» با این هنرمند موسیقی سنتی را در ادامه می‌خوانید:


ظاهرا علاقه‌مندی مخاطب خاص موسیقی ایرانی در سال‌های اخیر به سمت انواع دیگری از موسیقی کشیده شده و باعث شده است که برخی با توجه به آمار و ارقام، موسیقی ایرانی را چه به لحاظ هنرجو و چه از نظر میزان مخاطب یک هنر در انزوا و گوشه‌گیر تلقی کنند. با این توضیح، به نظر می‌رسد انواع دیگر موسیقی ازجمله موسیقی ارکسترال غربی، پاپ و ... بخش زیادی از مخاطبان سابق موسیقی ایرانی را به نفع خود مصادره کرده باشند. نگاه شما چگونه است؟


فکر می‌کنم باید نگاه متعادلی به این موضوع داشته باشیم. سمفونی نیز برای موسیقی ما لازم است. همان‌طور که موسیقی مقامی در کنار موسیقی ایرانی یک الزام برای موسیقی ما محسوب می‌شود. متأسفانه‌ رویه‌ای که درحال حاضر در ایران وجود دارد، سبب از دست رفتن تعادل شده است. موسیقی جدی چه سمفونیک، چه ایرانی، چه مقامی و چه موسیقی کلاسیک غربی به‌طورکلی درحال مصادره به سود موسیقی پاپ است، یعنی همه انرژی‌ها به آن سمت رفته است. مسئولان فرهنگی و دولتی تصور می‌کنند این نوع از موسیقی را باید اشاعه دهند. شما اگر توجه کنید، می‌بینید‌ درصد بیشتری از کارهایی که در رادیو و تلویزیون پخش می‌شود مربوط به موسیقی پاپ است. من مخالفت ویژه‌ای با موسیقی پاپ ندارم ولی فکر می‌کنم پرداختن به جنبه‌های جدی و ارزشمند موسیقی برای ما و خصوصا برای کشوری که ادعا در زمینه فرهنگ دارد، لازم است.


به نظر شما آیا موسیقی سنتی و نواحی درحال حاضر واقعا حیات و وضع بسامانی دارد؟


اگر وارد همان عرصه نگاه جدی و تخصصی به این مسأله بشویم، می‌بینیم کشورهایی که تمدن چند‌هزار ساله دارند و به این تمدن می‌بالند حتی کشورهایی مانند ترکیه که این تمدن چند‌هزار ساله را ندارند به موسیقی نواحی خودشان خیلی بها می‌دهند. کشورهایی که می‌خواهند به موسیقی مقامی بها بدهند فواصل موجود در ربع پرده خود را خیلی خوب اجرا می‌کنند. امروز چالش خیلی بزرگی که وجود دارد و حتی دامن ارکستر ملی را هم تا حدود زیادی گرفته این است که موزیسین‌هایی که در ایران پرورش پیدا می‌کنند این دید از دوره هنرستان به آنها القا می‌شود که نباید گرایشی به سمت موسیقی ایرانی داشته باشند، حتی شاهد مثال‌های آنها وجود دارد. برای نمونه عرض می‌کنم حتی با آنها برخورد شده و گفته شده: «چرا در خلوت خود درحال نواختن دستگاه شور بودی و اگر یک‌بار دیگر این کار را با ویولن انجام دهی از سر تمرین یا کلاس اخراج می‌شوی.» اساتیدی که در هنرستان، موسیقی غربی را تدریس می‌کردند، این کار را انجام دادند. موسیقی سمفونیک باید باشد چرا که یک زبان بین‌المللی است. آن هم قسمتی از فرهنگ است و یک موسیقی جدی نیز به حساب می‌آید ولی این‌که به چه قیمتی این کار انجام شود خیلی مهم است.


راهکار مورد نظر شما برای حمایت و احیای موسیقی ایرانی و نواحی چیست؟


مدیریت درست در این زمینه کارگشاست. در حقیقت اهمیت دادن به موضوع موسیقی در آن جهتی که واقعا ارزش دارد، می‌تواند موسیقی سنتی و مقامی ما را نجات دهد. به‌هرحال ما ایرانی هستیم و موسیقی ایرانی جزوی از فرهنگ ما است. موسیقی مقامی نیز جزوی از فرهنگ مردم ما محسوب می‌شود. اینها از اولویت بیشتری نسبت به موسیقی ارکسترال و سمفونیک برای احیا، حفظ و اشاعه برخوردار هستند. متاسفانه ما اصولا برنامه‌ریزی درستی درخصوص موسیقی در کشور نداریم و به هر سمتی که کشیده شویم، می‌رویم. من فکر می‌کنم مشکل بزرگ‌تر درحال حاضر اشاعه بی‌رویه موسیقی پاپ است. اگر بخواهیم نگاهی دقیق داشته باشیم واقعا چند‌درصد از مجموعه موسیقی پاپ را می‌توان به‌عنوان موسیقی درست قبول کرد؟ همین نوع موسیقی آرام‌آرام آن ربع‌پرده‌ها، نیم‌پرده‌ها و ظرافت‌های موسیقی ایرانی را از بین می‌برد و گوش نوازنده موسیقی پاپ و مخاطب موسیقی پاپ دیگر آن ربع‌پرده‌ها را تشخیص نمی‌دهد و نمی‌تواند از آن لذت ببرد. این کار در حقیقت از بین‌بردن آن فرهنگ ویژه موسیقایی ایران است.


از نظر شما موسیقی ایرانی را می‌توان موسیقی علمی و موسیقی هویتی دانست؟


بزرگوارانی که در حوزه مدیریتی مشغول به کار هستند معمولا برای افتتاح یک پروژه یا وقتی که می‌خواهند برای شرکت خود یک برند موسیقایی ایجاد کنند به سراغ ارکستر سمفونیک می‌روند. در این زمان است که بیشتر سفارش کار ارکستر سمفونیک می‌دهند. کارهایی که ساخته می‌شود حتی در زمره ارکستر ملی هم نیست و رنگ و بوی ارکستر ملی را هم ندارد. آنها به این سمت می‌روند که در عرصه رسمی از رگ و پی موسیقی سمفونیک استفاده کنند تا برای خود برند بسازند. دوستان باید اولویت‌هایی را که عرض کردم در نظر داشته باشند. چیزی که متعلق به فرهنگ و هنر ایرانی است بر هر چیزی اولویت دارد. چیزی که مسلم است، موسیقی ایرانی در اولویت قرار می‌گیرد. اگر بخواهیم این قیاس را بین ارکستر سمفونیک و ارکستر از نوع ملی که در ایران مرسوم است نیز انجام دهیم، ارکستر ملی ارجحیت دارد. البته دو بحث در این میان مطرح می‌شود. عده‌ای که چشمان خود را روی واقعیت بسته‌اند و برخی دیگر که شاید از حقیقت و اهمیت موسیقی ایرانی بی‌اطلاع هستند.
موسیقی ما از پس ‌هزار ‌سال برآمده و خود را به هر ترتیبی حفظ کرده است. این موسیقی نباید مانند دوره آقای مین‌ّباشیان (از دهه ٣٠ و ٤٠ در مواجهه با موسیقی غربی که علمی تلقی می‌شد)، با برخورد بازاری و لهو و لعب مواجه شود. می‌توان گفت درحال حاضر نیز چنین برخوردی وجود دارد و موسیقی سنتی در آن معنا جدی گرفته نمی‌شود؟


نکته‌ای که به آن توجه نمی‌شود این است که موسیقی سنتی در خود معرفت و معنایی پنهان دارد. نمی‌توانیم توقع داشته باشیم موسیقی کلاسیک با همان مفهومی که در غرب برای آن شکل گرفته، در ایران اجرا شود. فرهنگ آنها با ما متفاوت است. موسیقی هر خطه نیز براساس فرهنگ همان جغرافیا شکل می‌گیرد. اگر به موسیقی نواحی هر منطقه از ایران دقت کنید، رگه‌های فرهنگی همان مختصات اقلیمی را در آن مشاهده می‌کنید. مگر می‌توان مولانا یا حافظ را از فرهنگ ایران جدا کرد؟ اینها جزوی جدایی‌ناپذیر از فرهنگ ایران هستند. قیاس موسیقی ایرانی با موسیقی کلاسیک غربی و ارکسترال، مقایسه درستی نیست. نمی‌توان این دو را در دو طرف یک ترازو قرار داد و سپس درخصوص برتری هر یک نتیجه‌گیری کرد. همان‌طور که اشاره کردم وجود موسیقی سمفونیک نیز لازم است اما به شرطی که موسیقی ایرانی که نماد فرهنگ کهن این مرز و بوم است در سایه قرار نگیرد. موسیقی سنتی نمادی از فرهنگ ما است که در صورت ارایه درست می‌تواند حتی به جهان عرضه شود. باید با مدیریتی درست، پرداختن به موسیقی ایرانی را در اولویت برنامه‌ها قرار داد تا بتوان آثاری قابل دفاع عرضه کرد.
به‌هرحال عده‌ای در عصر حاضر سرعت زندگی را در مقایسه با گذشته بیشتر می‌دانند و معتقدند آدم امروزی دیگر فرصتی را که گذشتگان برای تأمل و تفکر درباره یک آهنگ داشتند، در اختیار ندارد. با در نظر گرفتن این فرضیه و توجه به لزوم آشنایی مخاطب موسیقی ایرانی با شعر و ادبیات فارسی در جهت فهم بهتر موسیقی اصیل، برخی موسیقی پاپ را لقمه آماده‌ای می‌دانند که با مخاطبش در مقایسه با موسیقی ایرانی نزدیکی بیشتری دارد و درک و دریافت ساده‌ای می‌خواهد...
من با عبارت لقمه آماده مشکل دارم. از نظر من به‌ویژه در بخش فرهنگی برقراری ارتباط نزدیک نیاز به تحمل سختی‌ها و ریاضت‌هایی دارد و اساسا این‌که بدون هیچ تلاشی به دست‌ آید از نظر من دلیلی بر کم‌ارزشی آن است. من فکر می‌کنم مسیر موسیقی ایرانی است که می‌تواند در میدان فرهنگی لذت را به مخاطبش القا کند و راهی جز تلاش برای دستیابی به این لذت وجود ندارد. اگر به شیوه پرورش کودکان و نوجوانان در گذشته نگاه کنیم و بخواهیم مقایسه‌ای بین آن روش با روش مرسوم امروزی برای تربیت کودکان انجام دهیم، درخواهیم یافت که بنا به همین تلاش‌ها بوده که نسل کودکان قدیم بیش از کودکان و حتی جوانان امروز با اشعار و ادبیات کهن پارسی آشنایی داشتند. فراگیری قرآن و کتب بزرگان هم درست از سن و ‌سال کودکی اتفاق می‌افتاد و بنا به همین دلیل بود که کودکان گذشته در مقایسه با نسل امروز بیشتر با فرهنگ و ادب کشورشان آشنایی داشتند. البته برخی ممکن است بگویند که این حجم از اطلاعات در سنین کم برای کودکان آن دوران کاربردی نبوده و بیشتر به شکل طوطی‌وار در ذهنشان نقش می‌بسته است. برای توضیح در این مورد باید بگویم که شاید اطلاعات، آیات قرآن و ابیات شعرها در آن سن و‌ سال فقط به شکل حفظ کردن و به عبارت دیگر طوطی‌وار صورت می‌گرفته است اما جوانی که در دوران کودکی چنین اطلاعاتی را حتی به این شکل در ذهن خود ثبت و ضبط می‌کرد با رشد سن و‌ سال بسیار راحت‌تر از کودکان و جوانان امروز که هیچ پیش‌زمینه‌ای از فرهنگ کهن خودشان ندارند، با ارزش‌های ملی‌ و دینی‌شان آشنا می‌شدند. قطعا لذت جوان یا بزرگسالی که در کودکی اشعار حافظ را از بر کرده است، با آشنا شدنش با صنایع و آرایه‌های ادبی دو چندان می‌شود. همان‌طور که در سوال شما مطرح شد، امروز برخی از افراد سهل‌الوصول بودن معنای شعر را در موسیقی علت تمایل بسیاری از مخاطبان به انواع دیگری از موسیقی می‌دانند. فارغ از درستی یا غلط بودن این ادعا، اگر واقعا مخاطب امروز بنا به این دلیل به سمت برخی از انواع موسیقی تمایل پیدا کرده باشد، دقیقا همان راهی را در پیش گرفته‌ایم که بسیاری از کشورهای غربی برای ما در نظر گرفته‌اند. به این ترتیب ما با دست خودمان ریشه فرهنگ و ادب اصیل و ماندگارمان را از بین برده‌ایم و خلع فرهنگی که هدف کشورهای غربی است را خودمان ضد فرهنگمان بکار گرفته‌ایم.


با پذیرش اثر تخریبی که گرایش به انواع موسیقی سهل‌الوصول از دیدگاه شما به دنبال خواهد داشت، چاره کار چیست؟ اگر به جمعیت علاقه‌مندان به موسیقی در سطح کشور نگاه کنیم احتمالا خواهیم پذیرفت که موسیقی اصیل همچون گذشته در مرکز توجهات نیست و این موسیقی پاپ است که سلیقه عمومی را در دست دارد.


به عقیده من مسئولان فرهنگی در ایجاد چنین وضعی تاثیرگذار بوده‌اند. البته من نمی‌توانم بگویم که به‌طورکلی با موسیقی پاپ مخالفت دارم، اما ژانر پاپ در اوضاع کنونی موسیقی در ایران انواع دیگر این هنر را مصادره کرده است. من صداوسیما را اصلی‌ترین مسبب این جریان می‌دانم و معتقدم در سال‌های اخیر این ارگان تمام تلاش خودش را برای سطحی کردن تفکر و اندیشه در جوانان ایرانی به خرج داده است. از نظر من این نگاه در صداوسیما در سال‌های اخیر بدل به یک اصل شده و هدفی است که در هر شرایطی باید محقق شود.


از نظر شما سیستم مدیریت فرهنگی و صداوسیما که پرطرفدارترین ابزار در این سیستم است تا چه اندازه، می‌تواند در تغییر سلیقه یا به‌اصطلاح تغییر ذائقه مخاطب موسیقی تأثیرگذار باشد و این علاقه‌مندی مخاطبان را آن‌گونه که می‌خواهد، جهت‌دهی کند؟


مدیریت فرهنگی در سیستمی که در اختیار دارد بخش‌هایی از وزارت ارشاد مثل حوزه هنری و مرکز موسیقی و علاوه بر اینها صداوسیما را به‌عنوان مرکزی مهم و عمومی برای اعمال نظرات خودش مدیریت می‌کند. برگزاری مسابقاتی نظیر آنچه در شبکه‌های ماهواره‌ای نمایش داده می‌شود یکی از بخش‌هایی است که تبلیغی برای موسیقی پاپ قلمداد می‌شود. از سوی دیگر فضایی که کنسرت‌های پاپ برای مخاطبان این نوع به‌اصطلاح موسیقی ایجاد کرده‌اند اصلا در خور نام موسیقی نیست. من به واسطه آواز با بسیاری از تهیه‌کنندگان کنسرت‌های موسیقی پاپ در ارتباط هستم. این دوستان می‌گویند ما فضایی را می‌خواهیم که در آن جوانان بتوانند آزاد باشند و بتوانند کاری که دوست دارند را انجام دهند. به نظر شما این جمله چه معنایی دارد؟ یعنی این‌که جوان ایرانی به سالن اجرای کنسرت برود و هر کاری دلش خواست انجام دهد. با این توضیح آیا این تعریف برابر با تعریف یک کنسرت استاندارد موسیقی است؟ جوان علاقه‌مند به ژانر پاپ به فضایی برای تفنن و تفریح احتیاج دارد. بنابراین چه طور می‌توان او را علاقه‌مند به فلان ژانر موسیقی نامید. او به دنبال جایگزین می‌گردد و دوستان آمده‌اند و نام این کار را گذاشته‌اند موسیقی. در این‌جا موسیقی آمده و جای دیسکو چک را گرفته است. بهتر است چنین کارهایی را با موسیقی نکنند. آمده‌اند موسیقی پاپ با این شرایط را در کنار موسیقی ایرانی با معنا و مفهومی غیرقابل مقایسه در کنار هم گذاشته‌اند. چطور ممکن است نام استاد کسایی و محمدرضا شجریان در کنار نام خواننده‌ای در موسیقی پاپ به‌عنوان هنرمند قرار بگیرد که ٦ ماه هم سابقه فراگیری موسیقی ندارد. به گمان من چنین وضعیتی در موسیقی کشوری چون ایران با آن همه سابقه در زمینه تاریخ و فرهنگ جای دریغ دارد و برای هر کدام از ما به‌عنوان یک ایرانی دردآور خواهد بود. از دیدگاه من با این‌که اکثر جمعیت کشور ما را جوانان تشکیل می‌دهند، اگر در سطح جامعه هنری، دوره آموزشی آوازی برگزار شود، مخاطبان با عشق در آن شرکت خواهند کرد. من فکر می‌کنم چون این گروه مخاطبان جدی و باکیفیت موسیقی هستند، کیفیت هنری موسیقی ایرانی را می‌دانند و بنا به همین دلیل در دوره‌های آموزشی آواز ایرانی شرکت خواهند کرد.


برخی از منتقدان در زمینه موسیقی ایرانی معتقدند راهی که عده‌ای از خوانندگان جوان موسیقی دستگاهی ایران برای حضورشان در عرصه موسیقی انتخاب کردند باعث ریزش بخشی از مخاطبان این هنر شده است. شما تا چه اندازه با این فرضیه موافقید؟


اغلب فعالان در عرصه هنر می‌دانند که هنرمندی چون استاد شجریان در زمینه موسیقی ایرانی یک ستاره هستند و مخاطبان زیادی هستند که به واسطه هنرنمایی ایشان در طول سالیان زیاد به موسیقی ایرانی علاقه‌مند شده‌اند. با این توضیح ممکن است برخی از کسانی که وارد این عرصه می‌شوند یا به واسطه الگوبرداری نادرست یا به دلیل علاقه‌مندی به کسب محبوبیت راه تقلید از صدای ایشان را بپیمایند. این عامل می‌تواند یکی از علل تمایل خوانندگان به تقلید از شیوه خوانش این استاد نامدار موسیقی ایرانی باشد. البته من معتقدم این جریان را نمی‌توان به همه هنرمندان فعال در عرصه خوانندگی موسیقی ایرانی تعمیم داد. به گمان من آن دسته از صداهایی که امکان شنیده شدن پیدا کرده‌اند، احتمالا بیشتر دچار این تقلید هستند اما شخصا بسیاری از هنرمندان جوان را می‌شناسم که در کار خوانندگی‌شان اصلا تقلید نمی‌کنند اما یا بنا به وجود امکانات، شرایط برای عرضه کردن هنرشان فراهم نیست یا به دلیل عدم تمایل برای دیده شدن، مخاطب موسیقی صدای آنها را نمی‌شنود. مثلا خوانندگان جوان بسیار مستعد و توانمندی در شیوه اصفهان فعالیت می‌کنند که ما صدایشان را زیاد نشنیده‌ایم. درنهایت وجود تقلید به‌ویژه در میان جوانانی که به صدای استاد محمدرضا شجریان علاقه‌مند هستند، انکارناپذیر است. من به هنرجویانم که به کلاس‌های آوازم می‌آیند همیشه گفته‌ام که خواننده باید سعی کند جای صدای خودش را پیدا کند. البته من تقلید از صدای صاحب اثر هنگام تمرین را اتفاق بدی نمی‌دانم اما معتقدم وقتی قرار است خواننده‌ای در نقش یک هنرمند روی صحنه اجرای برنامه داشته باشد، باید مثل خودش بخواند نه شبیه هیچ‌کس دیگری. ناگفته نماند که گاهی هنرجویان نمی‌توانند به درستی جای صدای خودشان را پیدا کنند و در نتیجه با بی‌توجهی به توانایی صوتی که دارند، یا بیش از اندازه اوج می‌خوانند یا به سمت بم‌خوانی می‌روند، درحالی‌که مثلا توانمندی صدایشان درست عکس حالتی است که به خواندنش اصرار می‌کنند. در این صورت صدای خواننده پس از مدتی مستهلک خواهد شد و به‌زودی کارایی خودش را از دست خواهد داد. حالا که این سوال مطرح شده، لازم می‌دانم توضیحاتم را تا حد ممکن در این‌باره کامل کنم. صاحب امضای شخصی بودن یکی از نکات اصلی و مهم است که در عالم هنر باید مورد توجه قرار بگیرد. این مسأله فقط مربوط به لحن و شیوه خوانش نمی‌شود و در انتخاب شعر، فضاسازی ارایه کار و بسیاری موارد دیگر نمود پیدا می‌کند. یک خواننده در موسیقی ایرانی باید به تمامی این نکات توجه کند تا درنهایت بتواند مخاطب خودش را پیدا کند. اگر خوانندگان جوانی که به عرصه موسیقی ایرانی وارد می‌شوند این مسائل را در نظر بگیرند در آینده شاهد معرفی چهره‌های زیادی خواهیم بود که هرکدام می‌توانند الگویی برای خوانندگان بعد از خود باشند و مخاطبان به‌خصوصی را برای کارهایشان جمع کنند.

نوشتن دیدگاه